Too Much Happiness
وقتی ساشا یک سال و نیمه بود، باربارا آن به دنیا آمد و وقتی باربارا آن دوساله شد، آنها صاحب دیمیتری شدند. اسم ساشا را با هم انتخاب کرده بودند. پس از آن قرار گذاشتند که اسم پسران را لوید انتخاب کند و اسم دختران را دُری. دیمیتری اولین بچهشان بود که دلدرد میگرفت. دُری فکر میکرد شاید بچه شیر کافی نمیخورد یا شاید شیر او مواد غذایی کافی ندارد یا زیادی چرب است، یعنی به هر حال مناسب نیست. لوید از خانمی در انجمن حمایت از کودکان خواست بیاید و با دُری صحبت کند. آن خانم به دُری گفت هر کاری میکنی نباید با شیشه به او شیر بدهی، چون چنین کاری اولِ دردسر است و چیزی نمیگذرد که بچه دیگر سینه را پس میزند. احتمالاً خبر نداشت که دُری شیر دادن با شیشه را پیش از این توصیه شروع کرده و درست است، بچه شیشه را به سینه ترجیح میداد، چون هر روز بیش از پیش موقع شیر خوردن از سینه مادرش بیقراری میکرد. وقتی سه ماهه شد، دیگر فقط با شیشه شیر میخورد و این چیزی نبود که بشود از لوید پنهان نگاه داشت. به لوید گفت که شیرش خشک شده و مجبور شده با شیشه به بچه شیر بدهد. این حرف لوید را دیوانه کرد و سعی کرد ثابت کند که دُری دروغ میگوید. با هم دعوا کردند. لوید گفت که دُری هم مثل مادرش بدکاره است. گفت که همه آن هیپیها بدکارهاند. طولی نکشید که آشتی کردند. ولی هر وقت که دیمیتری بدخلقی میکرد، سرما میخورد، از خرگوش دستآموز ساشا میترسید یا در سنی که برادر و خواهرش بیحمایت کسی راه میرفتند، هنوز دستش را به صندلی میگرفت، در تمامی این مواقع کوتاهی دُری در تغذیه او با شیر مادر یادآوری میشد...
Too Much Happiness
ویژگی ها | |
---|---|
نوبت چاپ: | چاپ اول |
تعداد صفحات: | 320 صفحه |
شابک: | 9780307390349 |
ناشر: | Vintage |
نویسنده: | Alice Munro |
کتاب | |
قطع: | رقعي |
نظرات کاربران درباره Too Much Happiness
نظری در مورد این محصول توسط کاربران ارسال نگردیده است.
اولین نفری باشید که در مورد Too Much Happiness نظر می دهد.