رمان و داستان ترکی استانبولی
Benim Adim Kirmizi by Orhan Pamuk
اين رمان ، به دليل اطلاعاتي که در باره هنر نقاشي و مينياتور ، مکاتب ، جايگاه و اعتقادات مربوط به اين هنر در تاريخ بيان مي کند تم دلچسب و منحصر به فردي دارد.متن کتاب نيز بسيار بسيار ماهرانه ، حرفه اي و در عين حال روان نگاشته شده است. نام من سرخ، اثري است تكاندهنده و زيبا كه داستانش را با جذابيت و كشش فراوان روايت مي كند....
Nazim Hikmet
در این اثر ناظم جا به جا در کنار روایت هایش از زندگی انسان ها تصاویری زیبا و شاعرانه ای از روابط آن ها به دست می دهد. سال های جنگ در بیرون از زندان دشوارتر از درون است. پیرایه که با تنگدستی زندگی را می گذراند بارها در نامه هایش از دشواری زندگی اش با ناظم سخن می گوید. در یکی از نامه هایی که برای ناظم نوشته است وحشت از پیرشدنش را بازگو می کند و ناظم در شعری از این نامه یاد می کند.اشعار ناظم در واپسین سال های زندگیش سرشار است از اندوه جدایی عنقریب و دل کندن از زندگی و زیبایی های آن.
Masumiyet Müzesi
Icimizdeki Seytan
این کتاب روایتی دارد از شیطان درون انسان ها، از شرارتی که به تدریج در وجود انسان قدرت می گیرد و افراد ضعیف تر را به کام خود فرو می برد. ماجرای اثر پیش رو پیرامون دو جوان به نام های عمر و ماجده است، کسانی که زندگی مشترک شان را در کمال عشق آغاز می کنند و بعد دچار چیزهای نه چندان خوشایندی می شوند که شاید جامعه و یا شاید روح ضعیفشان به آن ها تحمیل می کند.
Ben Ney'im
Havvanın UC Kızı
Kalbin Temizse Hikayen Mutlu Biter
Kurk Mantolu Madonna
Hicbir Karsılasma Tesadüf Değildir
تقدیر انسان را رها نمی کند، لحظه به لحظه از نو نوشته می شود. لحظاتی می رسد که کاری را که گفته بودی انجام نمی دهم، انجام می دهی، چیزی را که گفته بودی تحمل نمی کنم، تحمل می کنی، چیزی را که دوست نداشتی دوست می داری، وقتی خیال می کنی نمی توانی بروی، در لحظه ای تصمیم به رفتن می گیری و می روی. می گویی مُردم، اما باز زندگی می کنی...
Robin Hood Erdem Cocuk Yayınları
رابین هود، افسانه عامیانه انگلیسی، علیه دوستان و افرادی که در نظام فئودالی غنی هستند، مبارزه می کند. این قطعه کلاسیک از زبان اصلی ترجمه شده است.
Bana Seni Seviyorum Deme Evlen Benimle by Miraç Çağrı Aktaş
Ask Elif Safak
خیلی وقت پیش بود.به دلم افتاد رمانی بنویسم.ملت عشق.جرئت نکردم بنویسمش.زبانم لال شد.نوک قلمم کور.کفش آهنی پایم کردم.دنیا را گشتم.آدم هایی شناختم.قصه هایی جمع کردم.چندین بهار از آن بهار گذشته.کفش های آهنی سوراخ شده؛من اما هنوز خامم،هنوز هم در عشق همچو کودکان ناشی... مولانا خودش را ((خاموش))می نامید؛یعنی ساکت....