The Clown by Heinrich Böll
عقاید یک دلقک، داستان دلقکی غمگین در قلب جامعه کاتولیک ها!
اگر به عنوان یک مخاطب وارد کتاب فروشی شوید و در قفسه کتاب ها نگاهتان به کتاب «عقاید یک دلقک» بیفتد، حتما در اولین نگاه به این کتاب، عنوان آن کمی برایتان جذاب خواهد بود و شما را کنجکاو به خواندن آن خواهد کرد.
همه چیز درباره عقاید یک دلقک
به نظر می رسد داستان عقاید یک دلقک روایت زندگی یک دلقک است که به دور از عقاید مرسوم در جامعه زندگی هیجان انگیزی دارد و از لحظه به لحظه زندگی اش لذت می برد. اما این پیش بینی کاملا اشتباه است چرا که رمان عقاید یک دلقک روایتگر زندگی غمگین و سخت دلقکی است که بر خلاف شغلش در زندگی اش کمتر می خندد.
ما در این مقاله به معرفی کتاب عقاید یک دلقک می پردازیم تا داستان این دلقک تنها را موشکافانه بررسی کنیم و از انتهای داستانی که هانریش بل آن را جهانی کرده اطلاع پیدا کنیم.
هانریش بل، خالق عقاید یک دلقک
هانریش بل؛ نام نویسنده ای است که لحظات تلخ و ناامید کننده این دلقک تنها را به تصویر کشیده است. این نویسنده آلمانی در بیشتر آثارش لحظات و حاشیه های جنگ جهانی دوم را به روایت می کشد و دلیلش این است که او دوران سربازی خود را در جنگ جهانی دوم به سر برده است.
داستان عقاید یک دلقک هم از این قاعده بل مستثنی نیست؛ چرا که اگر کمی ریز بینانه تر به داستان نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که نویسنده با زیرکی تمام درباره جامعه ای تحت تاثیر یافته از هیتلر پس از جنگ جهانی نوشته است؛ هر چند هدف اصلی بل از نگارش این رمان نقد جامعه کاتولیک هاست! بر این اساس؛ نویسنده در تمام قمست های کتاب سعی بر آن داشته بر قوانین و رسم های غیر قابل درک کاتولیک ها نقدی تند داشته باشد.
عقاید یک دلقک یکی از مهم ترین و پر مخاطب ترین کتاب های بل به حساب می آید؛ چرا که این کتاب پر سرو صدا در تمام دنیا به دل دلقک نماهایی که عقایدی سازگار با جامعه خود ندارند چسبیده است.
تحلیل عقاید یک دلقک
هانریش بل نویسنده ای است که در بیشتر آثارش شخصیت های زخم خورده و بیچاره را روایت می کند و تنها دلیلش این است که او در زندگی اش از انسان های ساده و توانمند بسیار خوشش می آید و همیشه قهرمان داستان هایش نمودی از انسان های سختی کشیده دارد.
بیشتر مخاطبان و طرفداران عقاید یک دلقک، بر این باورند که با خواندن این کتاب با داستان حیرت انگیز و جدیدی رو به رو نشده اند؛ چرا که داستان تنها با قلم و هنر نویسندگی هانریش بل جذاب شده است. نویسنده ساده ترین تصاویر را به بهترین و جذاب ترین حالت به تصویر کشیده است. بدین ترتیب می توان راز موفقیت بل را در تصویر سازی جذاب و بی نظیر او دانست.
نکته دیگری که در مورد این اثر هانریش بل مورد بحث قرار گرفته این است که، نویسنده بیشر با توصیف حواشی، داستان را طولانی کرده و این موضوع خارج از حوصله بسیاری از مخاطبان است. شاید اگر این حاشیه ها کمتر بود می توانست داستان را برای مخاطب جذاب تر کند.
چکیده کتاب عقاید یک دلقک
اگر بخواهیم چکیده کتاب را برای علاقمندان به کتاب عقاید یک دلقک بازگو کنیم بهتر است به نوشته ای که در پشت جلد این کتاب درج شده بسنده کنیم:
"تو تمام تلاشت را کردی تا به وقاحت چپ گرایانه «فرد پول» خودت را تسلی بدهی و چه عبث بود. تو تمام تلاشت را کردی تا از فلسفه مبتذل راست گرایانه بلوترت خشمگین شوی! اما باز هم بیهوده بود. یک کلمه دوست داشتنی وجود دارد، هیچ؛ به هیچ فکر کن. نه به صدر اعظم نه کاتولیک ها. به دلقکی فکر کن که در حمام اشک می ریزد و قطرات قهوه روی دمپایی اش می چکد."
بخشی از کتاب عقاید یک دلقک
داستان از آنجا شروع می شود که فردی به نام «هانس شینر» که به عنوان یک دلقک معروف و محبوب در شهر بوخوم آلمان کار می کند، سر صحنه آخرین اجرایش که برای یک خیریه برگزار می شد دچار سانحه می شود و زانویش آسیب می بیند. این سانحه باعث می شود نمایش به هم بریزد و در آخر کارگردان نمایش نه تنها دستمزدی به هانس نمی دهد بلکه با انتشار مطلبی درباره دلقکی که با دست و پا چلفتگی اش نمایش را به هم زد به اعتبار هنری هانس ضربه می زند و باعث می شود این دلقک پر کار، بیکار شود و کارهای آینده اش هم کنسل شود.
در قسمت دیگری از داستان زندگی شخصی هانس با همسر مورد علاقه اش، ماری روایت می شود. ماری به دلایل مذهبی و اختلافات فرقه ای بین کاتولیک ها هانس را ترک می کند و با مردی کاتولیک وارد رابطه عاشقانه می شود و همین موضوع زندگی هانس را افسرده تر از قبل می کند و شرایط مالیخولیایی برای او رقم می زند.
هانس پس از رفتن ماری شدیدا به الکل معتاد می شود و شرایط نکبت باری در زندگی پیدا می کند. در قسمتی از داستان هانس پس از خوردن الکل می گوید: بودن دو چیز در زندگیم آرامش بخش است یکی ماری و دیگری الکل. اثر الکل موقتی است اما ماری می توانست برای همیشه آرام بخش من باشد که دیگر نیست!
هانس پس از رفتن ماری و بیکار شدنش روزهای بسیار سختی را می گذارند. چرا که حتی یک سکه هم برایش باقی نمانده! هانس برای کمک گرفتن به تمام دوستان و آَشنایانی که دارد تماس می گیرد اما هیچ کس راضی نمی شود به او کمک کند و حتی پولی به او قرض بدهد.
هانس ار سر بیچارگی لوازمش را جمع می کند تا به شهر خودش یعنی بن برگردد و در اصل روایت داستان تمام این چند ساعت تا عزیمت به بن را نشان می دهد. در آخر دلقک بیچاره با گیتار و یک بالشتک خودش را به ایستگاه قطار می رساند و صورتش را با پودر و روغنی کهنه گریم می کند. دلقک دستش را جیبش می کند و با دو سیگاری که برایش باقی مانده مواجه می شود. یک سیگار را دود می کند و سیگار دوم را در کلاهش روی زمین قرار می دهد تا مردم بفهمند او علاوه بر پول به سیگار هم نیاز دارد.
داستان با آواز و نوازندگی هانس رو به اتمام است تا اینکه یک رهگذر سکه ای در کلاه هانس می اندازد و دلقک با عقاید ضدکاتولیکی اش هنوز به آواز و نوازندگی ادامه می دهد. مخاطب در طول داستان، خاطراتی پراکنده از زندگی این دلقک بیچاره را می خواند تا متوجه شود او چطور به این وضع رسیده است.
جملات برگزیده عقاید یک دلقک، بهترین دیالوگ های کتاب
مخاطب در طول داستان با جملات جذابی مواجه می شود که دوست دارد آن را گوشه دفترش بنویسد و آن را بارها و بارها بخواند. این جملات شیره داستان را به مخاطب می خوراند.
- تنها یک درمان موقتی وجود دارد و آن الکل است. و یک درمان قطعی و همیشگی می تواند وجود داشته باشد و آن ماری است. ماری مرا ترک کرده است و دیگر برنمی گردد. حالا هم دلقکی که به می خوارگی بیفتد زودتر از یک شیروانی ساز مست سقوط می کند.
- یک هنرمند مثل زنی است که کاری جز عشق ورزیدن نمی داند و گول هر نره خر کوچه گرد را می خورد! زن ها و هنرمندان بیشتر از هر موجود دیگری به آسیب می بینند!
- وقتی می خواهم به تنهایی برای خودم چیزی در آشپزخانه بپزم. احساس از دست رفتگی می کنم. دستهایم از فرط تنهایی سست می شود و احتیاج به باز کردن در قوطی کنسرو و یا شکستن تخم مرغ در تابه مرا به مالیخولیای عمیقی می کشد. من نمی توانم عزب باشم.
- یک زن قادر است خیلی چیزها را با دستهایش بیان کند یا اینکه با آن ها تظاهر به انجام کاری کند. در حالی که وقتی به دست های یک مرد فکر میکنم. همچون کنده ی درخت بی حرکت و خشک به نظرم می رسند. دست های مردان فقط به درد دست دادن، کتک زدن و یا تیراندازی و چکاندن ماشه ی تفنگ و امضاء کردن میخورند. اما به دستان زنان در مقایسه با دست های مردان باید به گونه ای دیگر نگاه کرد؛ چه موقعی که کره روی نان می مالند و چه موفعی که موها را از پیشانی کنار میزنند.
- او سعی داشت بگوید، زندگی در جریان است اما من می دانستم که دیگر این زندگی نیست که در جریان است بلکه این مرگ است که ادامه دارد.
- هدف اصلی کمدی این است که در قالب وجه انتزاعی، چیزی را به مردم عرضه کند که از دل زندگی حقیقی خود آن ها آمده است.
- یک هنرمند شبیه کسی است که تنها عشق ورزیدن بلد است و این عشقش را نثار هر کس و ناکسی می کند.
- تصمیم گرفته ام دیگر با هیچ کس درباره پول و هنر صحبت نکنم. هنگامی که این دو مقوله با هم برخورد می کنند یکی از آن ها دچار مشکل می شوند. همیشه هنر آن چیزی که شایسته آن است را دریافت نمی کند. یا بیشتر از آن نصیبش می شود.